خواندنیها کم نیست من و تو کم خواندیم
...
8 مارس روز جهانی زن بر همه زنان به ویژه زنان آزاده ایرانی گرامی باد.آنانی که در 8 ماه گذشته و در سراسر جنبش سبز،این بار نه دوشادوش مردان که جلوتر از آنان در تمامی مراحل حضوری پررنگ داشتند. به امید آزادی
رود قصيدهي بامدادي را در دلتاي شب مکرر ميکند و روز از آخرين نفس شب پرانتظار آغاز ميشود. و اکنون سپيدهدمي که شعلهي چراغ مرا در طاقچه بيرنگ ميکند تا مرغکان بوميي رنگ را در بوتههاي قالي از سکوت خواب برانگيزد، پنداري آفتابي است که به آشتي در خون من طالع ميشود. □ اينک محراب مذهب جاوداني که در آن عابد و معبود و عبادت و معبد جلوهاي يکسان دارند: بنده پرستش خداي ميکند هم از آنگونه که خداي بنده را. همهي برگ و بهار در سر انگشتان توست. هواي گسترده در نقرهي انگشتانت ميسوزد و زلاليي چشمهساران از باران و خورشيد تو سيراب ميشود. □ زيباترين حرفت را بگو شکنجهي پنهان سکوتت را آشکار کن و هراس مدار از آن که بگويند ترانهاي بيهوده ميخوانيد.- چراکه ترانهي ما ترانهي بيهودگي نيست چرا که عشق حرفي بيهوده نيست. حتي بگذار آفتاب نيز برنيايد به خاطر فرداي ما اگر بر ماش منتي است؛ چرا که عشق خود فرداست خود هميشه است. □ بيشترين عشق جهان را به سوي تو ميآورم از معبر فريادها و حماسهها. چرا که هيچ چيز در کنار من از تو عظيمتر نبوده است که قلبات چون پروانهاي ظريف و کوچک و عاشق است. اي معشوقي که سرشار از زنانگي هستي و به جنسيت خويش غرهاي به خاطر عشقت!- اي صبور! اي پرستار! اي مومن! پيروزيي تو ميوهي حقيقت توست. رگبارها و برف را توفان و آفتاب آتشبيز را به تحمل و صبر شکستي. باش تا ميوهي غرورت برسد. اي زني که صبحانهي خورشيد در پيراهن توست، پيروزيي عشق نصيب تو باد! □ از براي تو، مفهومي نيست نه لحظهاي: پروانهئيست که بال ميزند يا رودخانهاي که در گذر است. - هيچ چيز تکرار نميشود و عمر به پايان ميرسد: پروانه بر شکوفهاي نشست و رود به دريا پيوست. از براي تو، مفهومي نيست نه لحظهاي: پروانهئيست که بال ميزند يا رودخانهاي که در گذر است. - هيچ چيز تکرار نميشود و عمر به پايان ميرسد: پروانه بر شکوفهاي نشست و رود به دريا پيوست. (احمد شاملو)* روز جهاني زن مبارک.
رود
پاسخحذفقصيدهي بامدادي را
در دلتاي شب
مکرر ميکند
و روز
از آخرين نفس شب پرانتظار
آغاز ميشود.
و اکنون سپيدهدمي که شعلهي چراغ مرا
در طاقچه بيرنگ ميکند
تا مرغکان بوميي رنگ را
در بوتههاي قالي از سکوت خواب برانگيزد،
پنداري آفتابي است
که به آشتي
در خون من طالع ميشود.
□
اينک محراب مذهب جاوداني که در آن
عابد و معبود و عبادت و معبد
جلوهاي يکسان دارند:
بنده پرستش خداي ميکند
هم از آنگونه
که خداي
بنده را.
همهي برگ و بهار
در سر انگشتان توست.
هواي گسترده
در نقرهي انگشتانت ميسوزد
و زلاليي چشمهساران
از باران و خورشيد تو سيراب ميشود.
□
زيباترين حرفت را بگو
شکنجهي پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگويند
ترانهاي بيهوده ميخوانيد.-
چراکه ترانهي ما
ترانهي بيهودگي نيست
چرا که عشق
حرفي بيهوده نيست.
حتي بگذار آفتاب نيز برنيايد
به خاطر فرداي ما
اگر
بر ماش منتي است؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود هميشه است.
□
بيشترين عشق جهان را به سوي تو ميآورم
از معبر فريادها و حماسهها.
چرا که هيچ چيز در کنار من
از تو عظيمتر نبوده است
که قلبات
چون پروانهاي
ظريف و کوچک و عاشق است.
اي معشوقي که سرشار از زنانگي هستي
و به جنسيت خويش غرهاي
به خاطر عشقت!-
اي صبور! اي پرستار!
اي مومن!
پيروزيي تو ميوهي حقيقت توست.
رگبارها و برف را
توفان و آفتاب آتشبيز را
به تحمل و صبر
شکستي.
باش تا ميوهي غرورت برسد.
اي زني که صبحانهي خورشيد در پيراهن توست،
پيروزيي عشق نصيب تو باد!
□
از براي تو، مفهومي نيست
نه لحظهاي:
پروانهئيست که بال ميزند
يا رودخانهاي که در گذر است. -
هيچ چيز تکرار نميشود
و عمر به پايان ميرسد:
پروانه
بر شکوفهاي نشست
و رود به دريا پيوست.
از براي تو، مفهومي نيست
نه لحظهاي:
پروانهئيست که بال ميزند
يا رودخانهاي که در گذر است. -
هيچ چيز تکرار نميشود
و عمر به پايان ميرسد:
پروانه
بر شکوفهاي نشست
و رود به دريا پيوست.
(احمد شاملو)* روز جهاني زن مبارک.