۱۹ فروردین ۱۳۸۹

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی

      کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
      کارما شاید اینست
      که در افسون گل سرخ شناور باشیم

     نمیدونم کار ما چیه، یا شایدم به قول هندیا "کارما" ؟
    اما میدونم نمیتونم به شناور بودن در افسون دلخوش باشم.
    نمیخوام راز جهانا کشف کنم که به سروده حافظ:
    حدیث از مطرب و می گو و "راز دهر" کمتر جو
    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
    اما کسی که در مسیر دانستن و خواندن گام برمیداره نمیتونه دست از تلاش برای دانستن برداره و بازگشت به 
     "شناور"ی براش ناممکنه.
   اما میدونم که تو دریای زندگی نباید اونقدر به ژرفا رفت که غرق شد و لذت دیدن خورشید تابناک را از دست داد نه اینکه
   فقط درسطح موند و لذت کشف شگفتیهای اعماق را از دست داد.
   و این شیوه ایه که من بهش میگم زندگی "خیام وار"
   در دایره ای کامدن و رفتن ماست
   کانرا نه بدایت نه نهایت پیداست
   کس می نزند دمی در این معنی راست
   کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

۳ نظر:

  1. نوشته ایت به یادم آورد این دو بیتی رو...
    هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
    چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
    معلوم نشدکه در طربخانه خاک
    نقاش ازل بهر چه آراست مرا

    یا که بهر شناور بودن در افسون گل سرخ
    یا غرقه به ژرفا
    یا که مبهوت تابش خورشید

    پاسخحذف
  2. درود
    ویکتور هوگو خوب می گه که:
    "چیزهایی در این جهان هست که نباید برای ترسیمشان کوشید: خورشید ازآن شمار است."

    پاسخحذف